تأملی بر موضوعی که همواره مورد تأکید رهبری است؛
سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۲۰ ب.ظ
ملاکهای تشخیص مسائل اصلی از فرعی چیست؟
رهبر انقلاب از سال 72 که برای اولین بار بحث اصلی و فرعی کردن
مسائل را مطرح ساختند تا به امروز عموماً صرفاً به کلیت این موضوع اشاره
کرده و بهندرت وارد مصادیق شدهاند. با این وصف تشخیص و تفکیک این دو
موضوع با چه معیارهایی قابل احصاء است؟

گروه سیاسی برهان؛ بحث اصلی و فرعی کردن مسائل اساساً یکی از موضوعاتی است که همواره طی سالهای گذشته از جمله دغدغههای کلیدی رهبر انقلاب بوده است. این موضوع که سابقهی آن به هشدارهای مکرر ایشان به دولت اصلاحات در آن مقطع و حتی پیش از آن برمیگردد، اخیراً نیز برای چندمین بار مورد تأکید قرار گرفت.

گروه سیاسی برهان؛ بحث اصلی و فرعی کردن مسائل اساساً یکی از موضوعاتی است که همواره طی سالهای گذشته از جمله دغدغههای کلیدی رهبر انقلاب بوده است. این موضوع که سابقهی آن به هشدارهای مکرر ایشان به دولت اصلاحات در آن مقطع و حتی پیش از آن برمیگردد، اخیراً نیز برای چندمین بار مورد تأکید قرار گرفت.
آنچه
مسلم است اینکه رهبر انقلاب از سال 72، که برای اولین بار این موضوع را
مطرح کردند، تا به امروز عموماً فقط بر عنوان اصلی و فرعی تکیه کردهاند و
به ندرت وارد مصادیق شدهاند که مواردی چون ماجرای قتلهای زنجیرهای در
سال 78، مسئلهی اطرافیان رئیسجمهور در سالهای اخیر و اتفاقاتی چون حمله
به کوی دانشگاه، کهریزک و... در فضای پس از انتخابات 88 و... تحت عنوان
موارد فرعی، از این جملهاند. همین مسئله در ادوار مختلف محل تفسیرهای
متعدد سیاسیون شده است. با این اوصاف و در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری
آینده، لازم است به صورت مشخصتر به این موضوع پرداخته شود. در این ارتباط،
با دکتر «حسنعلی سلمانیان» به گفتوگو نشستیم.
با
عنایت به مقدمهی یادشده، این سؤال مطرح است که چرا رهبر انقلاب تنها در
چند مورد به مصادیق اصلی و فرعی اشاره داشتهاند و در قاطبهی موارد صرفاً
بر نفس لزوم تفکیک مسائل اصلی از فرعی تأکید کردهاند؟
ما
باید توجه کنیم که حاکم اسلامی نباید مجبور شود که به تکتک مصادیق و
جزئیات ورود پیدا کند. هدف سیاست در اسلام با جوامع بیگانه فرق میکند. هدف
از سیاست در جامعهی اسلام هدایت امت است، نه کسب قدرت. در جوامع غربی هدف
کسب قدرت است و این هدف وسیله را توجیه میکند و رسانه در این بین نقش
تغییر افکار عمومی را ایفا میکند؛ اما در اسلام ما هدایت و تربیت مردم را
دنبال میکنیم. حاکم اسلامی اگر بخواهد تکتک مسائل را مطرح کند، پس تربیت و
هدایت مردم چه میشود؟ اگر قرار باشد رهبر انقلاب در هر موردی وارد مصادیق
شوند، مردم دچار نوعی تنبلی و رخوت میشوند؛ به گونه ای که در هر موضوعی
جامعه این گونه میپندارد که اگر لازم بود، رهبری مصداقش را مطرح میکرد و
چون ایشان به مصداق خاصی اشاره نداشتهاند، تکلیفی بر ما نیست. با این وصف،
شاید بتوان گفت اساساً ورود به مصادیق چندان شایسته نیست.
اتفاقاً
نقطهی قوت حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی اینجاست. مثلاً در مورد کاندیدای
ریاست جمهوری هیچ وقت حضرت امام (رحمت الله علیه) یا رهبر انقلاب وارد این
فضا که به فلان کاندیدا رأی بدهید نمیشدند؛ بلکه شاخص مطرح میکردند. نوع
مواجههی مردم با این شاخصها و آزمون و خطا در تطبیق آنها با کاندیداها،
در دورههای مختلف، منجر به آن شد تا مردم آرامآرام پختهتر شدند و
بصیرتشان افزوده شد.
به
همین جهت عرض بنده آن است که وقتی حاکم اسلامی مصادیق و کلیات را مطرح
میکنند، مردم در خصوص یافتن مصادیق، خودشان احساس تکلیف میکنند. بر این
اساس، فعالیتها، کنکاشها و تحلیلها شروع میشود و جامعه از نعمت بالندگی
برخوردار میشود.
به
نظر بنده، ورود مصداقی مقام معظم رهبری به موارد اشارهشده نیز نه به دلیل
اهمیت فوقالعادهی آنها، بلکه به دلیل غفلت کارگزاران و نخبگان بود که
در آن مقاطع وظیفهی خود را به خوبی انجام ندادند و خواسته یا ناخواسته
جامعه را دچار تشنج ساختند و آن قدر این مسائل را به عنوان مسئلهی اصلی
مطرح کردند که رهبر انقلاب مجبور شد به این عرصه وارد شود، وگرنه رویه و
نظر ایشان نیز ورود مصداقی نیست.
با
این وصف، رهبر انقلاب تشخیص مصادیق را به خود جامعه سپردهاند. در چنین
شرایطی، این سؤال پیش میآید که معیارها و ملاکهای تشخیص مسائل اصلی از
فرعی چیست؟
ما برای یافتن مصادیق به چند چیز نیاز داریم:
اگر
قرار باشد رهبر انقلاب در هر موردی وارد مصادیق شوند مردم دچار نوعی تنبلی
و رخوت میشوند. به گونهای که در هر موضوعی جامعه اینگونه میپندارد که
اگر لازم بود رهبری مصداقش را مطرح میکرد و چون ایشان به مصداق خاصی اشاره
نداشته تکلیفی بر ما نیست.
1. مبانی حکومت اسلامی
کسی
که نسبت به حکومت اسلامی، اهداف آن، ویژگیها و وظایف آن، درک درستی ندارد
نمیتواند مصادیق را تشخیص بدهد. برای مثال، ما در ابتدای انقلاب اسلامی
شعار میدادیم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». هم حضرت امام و هم رهبر
انقلاب بارها فرمودهاند که ما همهی اینها را میخواهیم، اما در پرتوی
اسلام. لذا چنانچه بین اسلام و مقولهای نظیر آزادی و مواردی از این دست
تعارضی به وجود آمد، ترجیح با اسلام است، نه آزادی.
2. تاریخ انقلاب اسلامی
در
سه دههی گذشته، بارها مسائل ولو با صورتهای متفاوت تکرار شده است. کسی
که دارای حافظهی تاریخی فعال نباشد نمیتواند در موارد مشابه، مصادیق را
تشخیص دهد.
3. اقشار مختلف جامعه اعم از نخبگان سیاسی و مردم باید دائماً سه چیز را رصد کنند:
الف) بیانات حاکم اسلامی در مقاطع حساس، مثلاً قبل، حین و بعد از انتخابات، تحریم و...
ب) میزان قرابت مواضع کسانی که موضعگیری کردند با اصول نگاه رهبری.
ج) موضعگیری دشمن نسبت به اتفاقاتی که رخ میدهد.
در واقع ما تا خروجی این موارد را کنار هم نگذاریم نمیتوانیم به مصادیق برسیم.
4. اولویتسنجی نیازهای کشور
مردم،
خود باید وارد گود شوند و نیاز کشور را تشخیص دهند و منتظر تشخیص دیگران
نایستند. خرد جمعی میتواند تشخیص بدهد امروز مشکل اصلی ما اقتصاد است،
نیاز دیگر ما آرامش است. وقتی خرد جمعی به این نتیجه میرسد که آرامش و
امنیت مهمتر از اقتصاد است، باید اقتصاد را در پناه آرامش حل کند. این
موضوع را بنده زمانی میتوانم استنباط کنم که در خلأ زندگی نکنم.
چرا
حضرت علی (علیهالسلام) بیش از چهار سال و اندی نتوانستند حکومت کنند؟ به
خاطر عدم فعالیت جدی مردم کوفه در تحلیل مسائل سیاسی جامعه. با توجه به این
موارد، میتوان مصادیق را دریافت.
در
نمونهای دیگر، برای مثال، رهبر انقلاب در خلال یک سخنرانی جدی خود، یک
هشدار یا توصیهی حاشیهای هم ذکر میکنند. فردا میبینیم که برخی از
رسانهها قسمتهای حاشیهای بیانات ایشان را برجسته و پیرامون آن
قلمفرسایی کردهاند. بر این مبنا، مشخص میشود که خط این رسانهها خطی
نیست که مطلوب رهبر انقلاب باشد.
مرز مسائل اصلی و فرعی چیست؟ تا کجا یک مسئله فرعی تلقی میشود و فراتر از آن حد مشخص، میتوان عنوان اصلی به مسئلهی مورد نظر داد؟
این
سؤال واقعاً سؤال سختی است؛ چرا که بحث کیفی است. برای پاسخ به این سؤال
مهم، باید کارشناسانی بر آن متمرکز شوند و در خصوص آن، مدل و شاخص ارائه
کنند. در این خصوص، ابتدا باید مسائل اصلی و فرعی را تشخیص بدهیم. بعد باید
دید طرح آن مسئلهی فرعی تا چه حد مسئلهی اصلی را تحتالشعاع قرار میدهد
و به آن ضربه میزند. رهبر انقلاب فرمودند در تحلیل انقلاب اسلامی یک
نگاه کلان و یک نگاه خُرد وجود دارد.
اگر
ما نگاه کلان را از دست بدهیم، دائماً بحثهای خُرد به دغدغهی جامعه
تبدیل میشود و مباحث اصلی و فرعی تفکیک خود را از دست میدهند. پس اول
باید نگاه کلان داشت تا به تعبیر رهبر انقلاب، راه را گم نکنیم. ابعاد نگاه
کلان هم میتواند مواردی چون امنیت، استکبارستیزی، اقتصاد اسلامی،
اسلامیسازی فضای جامعه و اجرای قانون باشد. در کنار آن، نگاه خُرد نیز
لازم است؛ نگاهی که سبب میشود ضمن تشخیص مشکلات، ما اولویتها را نیز
بفهمیم.
اما برای فهم این موضوع که به یک مسئلهی فرعی تا کجا میتوان پرداخت که اصلی نشود میتوان مواردی را به قرار زیر برشمرد:
اصلی
و فرعی نکردن باعث میشود که جامعه مسیر را گم کند. این مسئله به جو
اضطراب و التهاب در جامعه دامن میزند. در این میان راه نفوذ برای دشمن
هموار میشود. همچنین یکی از هزینههای احتمالی این مسئله آن است که طی
فرآیند یاد شده کسانی به مسند قدرت برسند که در مسیر انقلاب نیستند.
1. تا جایی که به مسئلهی اصلی ضربه نخورد.
2. تا
زمانی که موجب سلب آرامش روحی جامعه نشود. ممکن است گاه یک مسئلهی فرعی
حتی به شکلگیری اغتشاش در جامعه منجر شود. برای مثال، در خصوص انتخابات،
اینکه کدام کاندیدا یا چه جناحی باشد یا نباشد بحثی فرعی است. بحث اصلی نفس
مشارکت سیاسی مردم در انتخابات است؛ لکن آن قدر به این مباحث دامن میزنند
و التهاب به جامعه تزریق میکنند که هواداران جناحها به جان یکدیگر
میافتند و اسباب درگیریهای کف خیابانی فراهم میگردد.
3. مسئلهی فرعی تا جایی میتواند مطرح شود که آن اصلی فراموش نشود.
این مقولهای است که ما در روند انقلاب بارها با آن مواجه شدهایم. لذا باید بیش از این مورد مداقه قرار گیرد.
به اعتقاد شما آفات اصلی و فرعی کردن مسائل چیست؟
جابهجایی
مسائل اصلی و فرعی باعث میشود که جامعه مسیر را گم کند. این مسئله به جو
اضطراب و التهاب در جامعه دامن میزند. در این میان، راه نفوذ برای دشمن
هموار میشود. همچنین یکی از هزینههای احتمالی این مسئله آن است که طی
فرآیند یادشده، کسانی به مسند قدرت برسند که در مسیر انقلاب نیستند. به
همین جهت، راه نفوذ دشمن باز میگردد و انقلاب از داخل استحاله میشود.
برای
مثال، ما از ابتدا گفتیم شعار اصلی انقلاب «استقلال، آزادی، جمهوری
اسلامی» است. در این ارتباط، اول انقلاب عدهای میگفتند ما انقلاب کردیم
برای نان، آزادی، مسکن. البته بزرگان بر این نکته تأکید میکردند که ما
برای اسلام انقلاب کردهایم. حال اگر جای دین و به بیان دقیقتر جای اصلی و
فرعی عوض میشد، در آن صورت یک عنصر تودهای و کمونیسم میتوانست به رأس
نظام راه یابد، چون او هم میگوید من دنبال حقوق مردم هستم.
همین
طور در شرایط کنونی، حفظ نظام و مبارزه با استکبار مهمتر است یا معیشت و
نان شب؟ اگر جای این دو عوض شود و ما بگوییم معیشت مهمتر از عزت و غیرت
است، در نهایت رئیسجمهوری بر سر کار میآید که با غرب مصالحه و سازش
میکند و در واقع نظام را به فروش میگذارد. معیشت مهم است، اما در کنار
عزت، غیرت و اسلامیت.
پس
میتوانم نکتهی آخر را این گونه بیان کنم که اگر جای اصلی و فرعی را
فراموش کنیم، چینش کارگزاران نظام معکوس خواهد شد؛ یعنی کسانی که شایستگی
لازم را ندارند و از عهدهی کار برنمیآیند به سطوح عالی نظام راه مییابند
و برعکس، کسانی که لیاقت و کارآمدی مطلوب را دارند، به دلیل نداشتن جایگاه
و فضای مناسب، نمیتوانند دست به کاری جدی بزنند و این گونه نظام مضمحل
میشود.
۹۱/۱۱/۱۰